2/18/2016

لغمانی

شخصی شخصی دیگری را به قتل رساند؛ تصادفاً یک لغمانی او را دید. قاتل برای لغمانی مبلغ زیادی را داد که هوش کنی برای کسی نگویی. لغمانی پول را گرفت، اما بعد از گذشت یکسال دوباره پیش قاتل آمد، و برایش گفت: لالا جان بگی ای پیسی ته مه اگه به کسی نگویم دیوانه میشم!!!

2/08/2016

سه زن در یک محفل عروسی خبر بودند؛ اولی گفت مه پیراهن سیاه می پوشم،
بخاطریکه شوهرم موهای سیاه داره، هر دوی ما جوره مقبول معلوم می شیم.
دومی گفت: مه پیراهن سیاه و سفید میپوشم به خاطریکه شوهرم مو های
سیاه و سفید داره و هر دوی ما جوره خوب معلوم میشویم.
سومی گفت: از گپ های تان معلوم میشه که مه ده محفل نروم،
و یا اگر بروم پیراهن نپوشم به خاطریکه شوهر مه کل است.

ملا


روزی ملا به جنگ رفت. و با خود سپر بزرگی را به میدان جنگ برد.
ولی ناگهان یکی از دشمنان سنگی بر سر او زد و سرش را شکست.
ملا سپر بزرگش را نشان داد؛
و گفت: ای نادان سپر به این بزرگی را نمی بینی و سنگ بر سر من می زنی؟

سوال از اطرافی

از یک اطرافي پرسیدن که چرا تمام فکاهی ها در باره شما است؟
اطرافی گفت: کتابچه خاطرات ما را دزدی کرده اند.

 

وردکی


یک وردکی روزی ریسمان را در کمر خود انداخته بود.
شخصی ازاو پرسید چرا ریسمان را در کمرت انداخته یی؟
وردکی جواب داد خودکشی می کنم.
آن شخص گفت وقتی که خودکشی میکنی چرا ریسمان را در گردنت نمی اندازی؟
وردکی جواب داد دیروز در گردنم انداخته بودم نزدیک مرده بودم.

وردکی

وردکی یک خارجی ره اعدام میکرد. خارجی از ترس میلرزید.
وردکی برش گفت: به خیالم بار اولت است که اعدام میشی…

ایرانی

 يك ایرانی پرسیدن امروز ده موبایلت بسیار مسیج های عاشقانه میایه،
نی که كدام نفري پيدا كدي؟
ایرانی خندید و با افتخار گفت: نه موبایل خواهرم ره آورده ام!!! ههه

2/03/2016

وردکی همرای خر خود

وردکی همرای خر خود به سرویس بالا میشه.
وقت پایین شدن موتروان میگه کرایته بتی.
وردک میگه چقه بتم؟
موتروان میگه کرایه خودت صد افغانی کرایه خرت پنجاه افغانی…
وردکی میگه نمیشه که هر دوی ما ره خر حساب کنی؟

اطرافی

یک اطرافی به شهر آمد، دید موچی ده کاسه چرم ره تر کده.
اطرافی خیال شوربا کد و به موچی گفت: 5 افغانی ره شوربا بتی.
موچی آب را با چرم بریش داد اطرافی خورد، وقتی تمام شد گفت:
پیسه مره خو گرفتی، فکر نکنی که لوده هستم شوربا یخ و گوشتش هم سخت بود.!!

معلم

معلم به شاگرد گفت: بچیم دشمن را تعریف کنید!
شاگرد گفت: من خو دیوانه نیستم پیش شما خود تانه تعریف کنم!!

قندهاری تازه محصل

◘◙◘
یک قندهاری تازه محصل شده بود و به لیلیه آمده بود.
یک روز بیرون شد و دیگر نتوانست لیلیه را پیدا کند و نام لیلیه را نیز فراموش کرده بود.
از هر کس میپرسید : هغه تعمیر چی مفت دودی ور کیی او ديره مقبول بچه گان لري چیری دی؟
ک امریکایی به وردکی گفت من جان هستم نام مکمل ام راک جان.
وردکی گفت من موک هستم نام مکمل ام خلموک!

نصف شب

نصف شب پولیس شخصی ره که سوار بایسکل بود صدا کرد:
ایستاد کو بایسکلت چراغ نداره جریمه هستی!
نفر بایسکل سوار گفت گوشه کو خوده که بریک هم نداره!!